بارخدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه میبرم :
۱ . از اینکه حسد کرده ام.
۲ .  از اینکه تظاهر به دانستن کردم در مطلبی که اصلا نمی دانستم.
۳ .  از اینکه زیبایی قلم را به رخ کسی کشیدم.
۴ .  از اینکه در غذا خوردن به فکر فقیران نبودم.
۵ .  از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم.
۶ . از اینکه مرگ را فراموش کردم .
۷ . ازینکه  در راهت سستی و تنبلی کردم .
8. از اینکه قاه قاه خندیدم و سختی آخرت را فراموش کردم.
۹ . از اینکه عفت زبانم را به لغت بیهوده آلودم .
10. از اینکه برای دوستم آرزوی کفر کردم که ایمانم نمایان تر شود.                                                                 
 ۱۱ . از اینکه به کسی دروغ گفتم که آنجا حق بوده است که راست بگویم . 
 ۱۲ . از اینکه در سطح پایین تر افراد جامعه زندگی نکردم.
۱۳.از اینکه منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند .
۱۴ . از اینکه امامم را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم که هرکس بمیرد و امامش را نشناسد در زمان جاهلیت مرده است.
۱۵ . از اینکه دیگری را وادار کردم که به بزرگی من اعتراف کند و از بزرگی تو بازماند.
۱۶ . از اینکه شب برای نمازشب بیدار نشدم.
۱۷ . از اینکه دیگران را به کسی خنداندم غافل از اینکه خود خنده دارتراز همه هستم .
۱۸ . از اینکه خودکشی کردم "ولعصر ان الانسان لفي خسر یافت"
۱۹ .از اینکه اسراف کردم و اقتصاد و میانه روی را رعایت نکردم.
۲۰.ازینکه لحظه ای به دنیا و تجملاتش و به ابدی بودن دنیا فکر کردم.
۲۱ .  از اینکه حق والدینم را ادا نکردم .
۲۲ .  از اینکه در مقابل متکبرها متکبر تر و در مقابل اشخاص متواضع متواضع تر نبودم .
23 . از اینکه خشم برعقلم غلبه داشت.
24 .  از اینکه با تکبر و بدون سلام از پهلوی دوستم رد شدم با اینکه متوجهش بودم .
25 . از اینکه گاه چشمم به ناپاکی آلوده شد.
۲۶ . از اینکه شکمم سیر بود ، به یاد گرسنگان نبودم
 ۲۷ . از اینکه زبانم گفت بفرمائید ولی دلم گفت نفرمایید .
۲۸ . از اینکه حق ، شنیدنش برای من مشکل بود و منطقی  نبودم.      
 ۲۹ .از اینکه نشان دادم کاره ای هستم خدا کند پست مقام ستمان نکند.
۳۰ . از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمان به خودت بود.
۳۱ . از اینکه برخودم چیزی پسندیدم و بر بنده ات نپسندیدم. 
32.  منتظر تعريف وتمجید دیگران بودم غافل از اینکه تو بهتر از دیگران مینویسی وبا حافظه تری.
33. از اینکه سعی داشتم کار بدم را در حضور توجیه کنم با آنکه می دانستم غلط است.
34 . از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم .
3۵ . از اینکه حق محبت دیگران را ادا نکردم .
36.  از اینکه غیبت دوستم را کردند و من از ته قلب خوشحال شدم.
37.  از اینکه در نظرم شک نکردم و تعمق نکردم و فکر کردم هر چه میگویم صحیح است .
38.  از اینکه پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند .
39. از اینکه هرقراری باید میرفتم دیر رفتم یا اصلا نرفتم .
 40.  از اینکه خلاف وعده ای که داده بودم عمل کردم یا زیر قولم  زدم.
 41. از اینکه از مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم
 42. از اینکه مبالغه در حرف زدن کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نشان دادم .
43.  از اینکه شکر نعمت را به جا نیاوردم و دلم می خواست کاش زیبا تر وغنی تر بود.
44.  از اینکه رعایت بهداشت جمعی را نکردم.
45.  از اینکه ملاک بزرگی را ، مقام  پول   تحصیلات  زیبایی کلام قرار دادم .
46.  از اینکه فقر مادی بیسوادی یا موقعیت اجتماعی کسی این اجازه را به من داد که خودم را بالاتر بدانم.
47. جایی که باید امربه معروف ونهی از منکر میکردم نکردم
48.  از اینک کاری که باید فی سبیل الله میکردم را نفع شخصی و مصلحت و یا رضایت دیگران
را نیز در نظرم داشتم .
49. از اینکه بیاد تو بخوابم بلکه به فکراین بودم که فردا چه کنم.
50.  از اینکه نماز را با معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود و  دچار شک در نماز شدم .
51.   از اینکه در اثر غرور،  آزادی عمل و آزادی فکر را از دیگران سلب کردم .
52. از اینکه یک کار واجب را به خاطر یک کار مستحب رها کردم. 
​​​​​​​53.  از اینکه وقتی غیبت دوستم کردند در صدد خوبی های او نبودم و از او دفاع نکردم .
 54.  از اینکه کسی را سرزنش بیجا کردم یا اگر بجا بود در جمع اور اسرزنش کردم .
55.  از اینکه فراموش کردم بایدخداگونه شوم .بلکه دوست داشتم کاری بکنم شبیه دیگری شوم.
56.  از اینکه وقتی دیگران در کارها موفق نشدند خوشحال شدم
 57.  از اینکه در کار دیگری تجسس کردم و دوست داشتم از حرفها و اسرار آنها سر در بیاورم .
58. از اینکه از خود تعریف کردم یا حرفهای نگفتنی را برای دیگران توجیه کردم .
59.  از اینکه بر کوچکترها سالاری کردم .
60.  از اینکه موقع خواندن کتاب در این فکر بودم که به دیگران یا به خود بگویم فلان کتاب را خواندم و فکر یاد گرفتن عمل نبودم.                                                                                                                                        61.  از اینکه حاضر نشدم بگویم نمیدانم حتی در لحظه ای که نادانیم برملا شده بود.
62. از اینکه حجاب چشم  گوش  دست و پا و دل را فراموش کردم.
63.  از اینکه در سخن دیگران پریدم و حرفشان را قطع کردم
 64.  بدون اجازه چیزی که مال خودم نبود دست زدم و در آن دخالت کردم.
 65. از اینکه به دیگران اجازه دست زدن به چیزی یا انجام کاری دادم  که مسئولش نبودم .
66.  از اینکه به امانتی خیانت کردم .
67.  از اینکه از تو نا امید شدم و فکر کردم مشکلم را نمیتوانی حل کنی در حالیکه یاس از گناهان کبیره است .
68.  از اینکه پوزش خواستن و معذرت خواستن برایم مشکل بود و نکردم.
 69. از اینکه روزه را فقط در نخوردن و ننوشیدن دانستم در حالیکه دیگر اعضایم روزه نبود .
70.  از اینکه روزه خواری کردم .
71.  از اینکه در نظرم کمیت چیزی با ارزشتر از کیفیت آن بود.
 72. کاری عمدا کردم که دیگران ببینند و یا خواستم هدف کاری را وارونه جلوه دهم .
73.  از اینکه بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و هرکسی را مسخره کردم .
74. از اینکه کسی با من حرف میزد و من بی اعتناء بودم .
77.  کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس یا جهل و یا حسد به نشنیدن زدم .
78.  از اینکه برای رضای نفس و غریزه در سئوال کردن آنقدر برکسی فشار آوردم.
79. از اینکه چیزی را که بدرستی آن اطمینان نداشتم گفتم ، بعد متوجه شدم که اشتباه کردم .
80. از اینکه وقتی خودم را از انجام کاری یا خوردن چیزی خودداری میکردم دیگری را هم ازآن محروم می نمودم .
81. از اینکه حاضر نشدم خودم را به زحمت بیندازم تا دیگری در آسایش باشد و ایثار نکردم .
82.  از اینکه رعایت حقوق شخص غایب را نکردم و عامل نبودم.                                                                                                     
83.از اینکه از گذشته برای آینده استفاده نکردم و از اشتباهات خود و یا دیگران عبرت نگرفتم .
84.  از اینکه وقتی از کنار مستضعف  رد شدم خود را به ندیدن زدم و ردشدم .
85.  از اینکه وقتی چیزی را از دست دادم خیلی ناراحت میشدم حتی بیشتر از موقعیکه چیزی اخروی از دست دهم.
86.  از اینکه از هنر یا استعداد فی سبیل الله استفاده  نکردم.
87. از اینکه وقتی از حکمی خبر نداشتم آنرا حق پنداشتم یا ایراد گرفتم.
 88.  از اینکه به کسی بیش از اندازه چیزی را اصرار کردم که به گریه یا کاری را بکند یا چیزی را نشانم دهد .
89.  از اینکه در زمان نبودم و دغدغه و مسائل اجتماعی را نداشتم و فراموش کردم که برای رسیدن به الله باید از نفس گذشت.                                                                                                                                                        90.  از اینکه کاری را نه از روی شناخت و علاقه بلکه از روی عادت انجام دادم.
91.  از اینکه برای هرکاری با همه مشورت کردم جز تو.
92.  از اینکه خدا می بیند را در همه کارهایم دخالت ندادم.
 93.  از اینکه در غم دیگران شریک نبودم بلکه از ناراحتی آنها خوشحال شدم.                                                    94.  از اینکه در موقع رفتن به جایی به فکر کیفیت آن بودم  اما برای نماز به پاکی لباس و قلب و روح كمتر اهمیت دادم                                                                                                                                                    95.  از اینکه احساسم بر عقلم غلبه کردیا به عکس . بگفته علی اینها نسبت معین دارند به هر یکی اضافه شود از دیگری کاسته شود.
96.  چیزی را که باید میگفتم لب فروبستم وجاییکه باید سکوت میکردم لب به سخن گشودم .
97.  از اینکه حرفی را به کنایه یا طعن یا زخم زدم .
98. از اینکه چیزی را که بلد نبودم از سئوال کردن آن عار داشتم.
99.  از اینکه جایی را که حق با من نبود لجبازی کردم.
100.  به غذا خوردن دیگران طوری نگاه کردم که گویی  من روزی دهنده هستم نه تو.
101.  از اینکه اگر کسی خواست چیزی یادم دهد به شخص او توجه کردم نه سخن او .
102.  از اینکه زود باوری کردم و حرفی را بدون دلیل و برهان و ملاک پذیرفتم.
103.  از اینکه میتوانستم بکنم بدیگران گفتم .بکنند.
104.  از اینکه کاری را به گرفتگی چهره واخم انجام دادم در حالیکه میتوانستم اصلا نکنم .
105. از اینکه وقتی کسی چیزی را که چندان احتیاج نداشتم از من خواست ندادم گفتم شاید احتیاج پیدا کنم .
106.از اینکه برای کسی از روی کینه دعا  یا نفرین کردم.
107.  به برنامه ای که برای کارهای خود گذاشته بودم و قراریکه با خود  داشتم عمل نکردم .
 108.  وقتی کسی کار بدی کرده بود و خود ناراحت بود آن را به رخش کشیدم.
 109.  از اینکه تعجب بی جا داشتم و خواستم توجیه کننده اشتباهات دیگران باشم .
110. از اینکه اگر کسی خواست چیزی یادم دهد به شخص او توجه کردم نه سخن او.
111. کسی با من حرف میزد و من بی اعتناء بودم .
112. از اینکه در داوری ها به جای اینکه بسنجم حق کدام است به جانبداری پرداختم .
113.  از اینکه در سختی ها ابتدا به مادیات متوسل شدم نه تو.
 114. از اینکه سخن گفتم بدون اینکه فکر کنم چه میگویم
 115. از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشه ولی نشدم.
 116. از اینکه کاری برای عزیز کردن خود کردم.                                                            
117. از اینکه به جای اینکه امیداوار باشم ناامید شدم.
118.  از اینکه برای فخر فروختن یاد گرفتم.
119.از اینکه به جای پیروی از عقل از نفس پیروی کردم
 120 . از اینکه "امروز شاید  آخرین روز عمر من باشد" را  در کارهایم  دخالت ندادم .                

 
 
 
 
 
 
 ​​​​​​​

مناجات نامـه شهید علی